هليا اقدمهليا اقدم، تا این لحظه: 17 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

هلیا

یکشنبه

1390/11/17 21:30
نویسنده : مامان لیلا
414 بازدید
اشتراک گذاری

صبح زود از شوق بازی با سگها بیدار شدی.صبحانه خوردیم و تو با روژین مشغول

بازی با توله ها شدین بعد هم روژین اماده شد و با خاله رفتن که برن

مدرسه.خاله رفت و روژین رو گذاشت  مدرسه و برگشت.تو هم که کلی بازی

کردی از بس که سگها رو دوست داری.بابایی زنگ زد که بیاد دنبالمون و شام بریم

بیرون به مناسبت هفتمین سالگرد ازدواجمون که خاله سهیلا گفت من شام

درست میکنم همینجا دور هم باشیم.ما نهار خوردیم و چون تو زود بیدار شده

بودی خوابیدی.خلاصه خاله رفت دنبال روژین و اومد و بابایی هم اومد و عمو

مهرداد هم اومد و شام خوردیم وچایی و میوه و کیک هم خوردیم و از همه

تشکر کردیم و اومدیم وبابایی ما رو برد به ابشار تهران جای خیلی قشنگیه اما

چون هوا خیلی خیلی سرد بود نتونستیم بمونیم اونجا.از شانس تو که عاشق

سگها هستی 3تا سگ هم اونجا بود که تو رفتی پیششون. ابشار تهرانهلیا و هاپواومدیم خونه و خوابیدیم. 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مبین فرفری
18 بهمن 90 10:11
مبارک باشه انشالا همیشه کنا هم خوش باشید


ممنون
عمه فشمی
18 بهمن 90 13:14
سالگرد ازدواجتون و پیوند عاشقانتون مبارک انشاا... سالیان سال این پیوند رو در کنار هم جشن بگیرید


ممنونم
البته فکر کنم دیروز یا پریروز بود.

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هلیا می باشد