این چند روز که خیلی داره به هلیا جون خوش میگذره
سلام هلیا جونم بعد از چند روز تونستم که بیام سراغ وبلاگت و
خاطراتت رو به روز کنم.
از روزی که رفتیم خونه حاجی بابا شروع میکنم.٥شنبه قرار بود بریم
خونه حاجی بابا چون تو عاشق نی نی کوچولوها هستی اخه خودتو
بزرگ حساب میکنی نسبت به نوزادا.بله جیگر مامان رفتیم خونه حاجی
بابا و مامان بزرگ و باران کوچولو و مامانش هم اونجا بودن.نهار خوردیم و
تو منتظر بودی که باران بیدار بشه و بالاخره بیدار شد و باهاش بازی
کردی وحاجی بابا هم که رفته بود خونه برادرش زود اومد چون قرار بود
بازی استقلال و پرسپولیس شروع بشه.حاجی بابا قبل از ترافیک اومد.
بازی هم که تو ٩ دقیقه اخر با اینکه پرسپولیس ١٠ نفره بود تونست
ببره.ما هم که در تدارک شام بودیم و بابا مجید اومد و شام
خوردیم.اومدیم خونمون خیلی هوا سرد بود.یه فیلم دیدیم و خوابیدیم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی