هليا اقدمهليا اقدم، تا این لحظه: 17 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

هلیا

جمعه

1390/10/25 3:37
نویسنده : مامان لیلا
486 بازدید
اشتراک گذاری

صبح که بیدار شدیم صبحانه خوردیم و تو با متین بازی کردی و کارتون هم

دیدی.عمه لیلا زنگ زد که متین بره خونه می می و از اونجا برن خونشون.تو هم از

متین قول گرفتی که دوباره بیاد.من هم کلی کار داشتم و نمیخواستم جایی برم

ولی به 2 دلیل رفتیم خونه حاجی بابا.اول به خاطر تو که پیش بچه ها باشی دوم

به خاطر اینکه همه کلی زنگ زدن که چرا نیومدین. 

ما هم رفتیم.فرزانه با صدرا و شوهرش .فتانه با شوهر و پسرش .دایی صادق با

زندایی و امیر علی .دایی رضا با زندایی و امیر رضا .خاله سهیلا با روژین و

مامان ننی اونجا بودن خلاصه که خیلی خوش گذشت.شب با

روژین اومدیم خونمون و خوابیدیم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان امیر علی
26 دی 90 1:31
عزیزم خیلی خوشحال شدیم تو رو دیدیم .دوست داریم قدر هزار تا دنیا
مامان امیر علی
26 دی 90 12:37
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هلیا می باشد