مهمونی روز 5شنبه
از خواب که بیدار شدیم ننی از خونه حاجی بابا اومد خونمون.همگی
اماده شدیم با حاجی بابا و مامان بزرگ رفتیم خونه دایی حبیب.اونجا
بچه ها رفته بودن توی یه اتاق و بازی میکردن اخه سارینا هم دوست
داشت بره پیش بچه ها و بازی کنه اما چون کوچولو هستش بازیشون رو
به هم میزد.خلاصه که تبعید شد که بره پیش خالش.شما بچه ها هم با
خیال راحت مشغول بازی شدین.خاله اینا و دایی صادق و دایی رضا
اینا هم بودن.شام خوردیم و ساعت 12.30 بود که از خونه دایی حبیب
برگشتیم البته ننی نیومد.بعداز رسوندن حاجی بابا و مامان بزرگ
اومدیم خونه و خوابیدیم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی