هليا اقدمهليا اقدم، تا این لحظه: 17 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

هلیا

تاسوعا و عاشورای حسینی

1390/9/16 16:34
نویسنده : مامان لیلا
455 بازدید
اشتراک گذاری

gole roz_akse gole zibaye roz_www.lordfa.com (2).jpgتاسوعا که خونه موندیم البته خونه مامان بزرگ و تو خونه عزاداری کردیم.من بودم و تو و مامان بزرگ و ننی و خاله سهیلا و روژین و دختر عمه مامان ننی هم پیشمون بودن.روز عاشورا هم تو و بابا مجید رفتید بیرون وبرگشتید دایی رضا و زندایی وامیر رضا اومدن اونجا تا شب که حاجی بابا هم از مسافرت برگشت و شام هم همگی دور هم خوردیم.بعد از اون هم که میخواستیم برگردیم خونه مثل همیشه چسبیدی به خاله سهیلا و میگفتی بیا خونمون تا اینکه بالاخره راضی شدی مامان ننی با ما بیاد.چون خاله میخواست به مامان بزرگ کمک کنه نتونست با ما بیاد.دایی رضا زحمت کشید و ما رو رسوند به خونمون تو هم زود خوابیدی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان امیر علی
17 آذر 90 17:03
هلیا جونم بوس .
baba majid
22 آذر 90 0:18
آفرین به دخترم که به سادگی از کنار وقایع نمیگذری و سوالاتت حکایت از این داره.فقط از این روزها اینو بخاطر داشته باش که برای باورها باید تا دم جون دادن پیش رفت و مراقب خط قرمزها بود نه ازش رد شی ونه اجازه بدی کسی وارد بشه.
مامی کیانا
24 آذر 90 11:08
سلام هلیای عزیز عزاداریهات قبول همه بچه ها از اومدن مهمون به خونشون خوشحال میشن کیانا هم عاشق مهمونه همیشه شاد باشی عزیزم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هلیا می باشد