هليا اقدمهليا اقدم، تا این لحظه: 17 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

هلیا

شبهای محرم

این شبها بابا مجید نمیذاره که خونه بمونیم میبره بیرون تا دسته های عزاداری رو ببینیم.تو هم بر عکس همیشه بیرون که میریم همش چایی می خواهی که بابا برات میگیره. این علم خیلی خیلی بزرگ و قشنگ بود. ...
13 آذر 1390

خاطرات چند روز

بامامان ننی که اومده بود خونه ما رفتیم خونه مامان بزرگ چون قرار بود خاله سهیلا و روژین و دایی رضا و زندایی وامیر رضا ودوستش صدرا هم که فهمیدن ما خونه حاجی بابا هستیم بیان.مهمونها اومدن وخوش به حال هلیا شده بود کلی با دوستاش بازی کرد تا ساعت 12.30 که دایی اینا رفتن ولی ما بنا به درخواست هلیا شب رو اونجا موندیم و هلیا جون خودت یه فیلم انتخاب کردی ودیدیم وخوابیدیم و باز هم خوش به حالت شد چون هم پیش خاله و روژین بودی و هم پیش ننی جون و حاجی  بابا و مامان بزرگ جون.صبح زود بیدار شدیم و صبحانه خوردیم نهار هم مامان بزرگ قرمه سبزی درست کرد و بعد از ظهر من با تو رفتیم بیرون خرید که باز هم طبق معمول یه cd کارتون خریدی و برگشتیم خونه حاجی...
13 آذر 1390

این چند روز و مهمونی هایی که خیلی خوش گذشت

توی هفته گذشته ننی خیلی دلش تنگ شده بود و هلیا جون هم دلش برای ننی جونش تنگ شده بود و اصرار کرد که ننی بیا پیش من.اخه هلیا جون این نوشته ها رو که بزرگتر شدی وخوندی همشون برات یه خاطره خوب میشه.خلاصه که جونم برات بگه که ننی که هر روز به ما زنگ میزنه و احوالمون رو میپرسه هر دفعه هم بهش میگفتی ننی پس کی میایی پیش من؟بالاخره هم سه شنبه هفته پیش اومد خونمون و برات یه ارگ خوشگل هم خریده بود. ننی جون دستت درد نکنه که میایی به من سر میزنی.خیلی هم ممنون که برام ارگ خریدی.دوستت دارم ننی جون. ...
13 آذر 1390

مهمونی روز 5شنبه

٥شنبه رفتیم خونه فاطمه جون همه دوستای من اونجا بودن خیلی خیلی خوش گذشت.جای همگی خالی این هم عکس من وصدرا عضو تازه وارد به فامیل هستش. ...
5 آذر 1390

اخرین روز نمایشگاه عمو پورنگ

هلیا اینجا داشت با قلم هوشمند که روی هرتصویری قرار میدادی اون کلمه رو به انگلیسی تلفظ میکرد کار میکرد. میخواستیم هفته پیش بریم که برای بابا کار پیش اومد و  نتونستیم.جمعه ٢٧ که اخرین روز بود تصمیم گرفتیم که بریم. ...
29 آبان 1390

دوستان خوبم سلام

امروز بعد از چند روز تازه یه کمی وقت ازاد گیرم اومده که بشینم پای کامپیوتر و یه سری به وبلاگت بزنم.این چند روزه که وقت نداشتم.   ...
24 آبان 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هلیا می باشد