هليا اقدمهليا اقدم، تا این لحظه: 17 سال و 27 روز سن داره

هلیا

اولین مسافرت سال 91

1391/4/3 18:03
نویسنده : مامان لیلا
1,090 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل من هلیا جون امسال ما عید نرفتیم مسافرت بر خلاف پارسال

که تو عید 2بار رفتیم شمال و تا اخر تابستون 6 یا 7 بار رفتیم شمال

امسال تازه اولین مسافرتمون رو رفتیم.

 

قرار گذاشتیم که ساعت 4 صبح جمعه راه بیافتیم و قرار بود که همگی

اول جاده چالوس به همدیگه برسیم و از اونجا راه بیافتیم.بله عزیز دلم

تو تا وسطهای راه بیدار بودی و کلی ذوق میکردی اما دیگه کم کم

خوابیدی و تو بغل خاله خوابت برد.تا رسیدیم به جنگل فین.کلی شلوغ

بود همه با ماشین اومده بودن و چادر زده بودن.با سرو صداهای ما کم

کم از خواب بیدار شدن ما هم صبحانه مختصری خوردیم با چای و

دوباره راه افتادیم.مسافران کیا بودن؟من و تو و بابا مجید و مامان

ننی و خاله سهیلا و روژین که رفته بود خونه دایی حبیب اینا تا با اونها

بیاد اخه دایی اینا میخواستن ساعت 9 یا 10 صبح راه بیافتن.بله جیگر

مامان داشتم از همسفرهامون اسم میبردم ابراهیم خاله اذر و دایی

صادق و ندا جون و امیرعلی و مهدی جون و نازنین جون.رسیدیم

عباس اباد متل قو.خاله و زندایی و ننی و نازنین سریع یه املت

خوشمزه درست کردن و به فاصله اینکه درست بشه بابا مجید خوابید

تا خستگیه رانندگی از تنش بیرون بره.بابا مجید جوناخ که چقدر چسبید نه بابایی؟هلیا جونبابایی صبحانه اماده شده بیدار شو.میز صبحانهبابا مجید هنوز که خوابی بیدار شو.امیرعلی جونهلیا جونبابایی اگه بیدار نشی من و امیر علی همشو میخوریما.دریا و هلیاخلاصه تا صبحانه خوردیم بدو بدو رفتیم تو اب و انگار نه انگار که اصلا شب رونخوابیده بودیم.هلیا جیگرامیرعلی ماسه بازی رو ولش کن بیا تو اب کیف کنیم.امیرعلیهلیا جونچون خودت رفتی تو اب دوست داشتی همه بیان.امیرعلی جونبالاخره اومدی تو اب امیرعلی جون.هلیاسلام دریاهلیابابایی شما هم بیا دیگه.بابایی جونواقعا دریا کیف میده اون هم با ساحل اختصاصی خلوت و همسفران خوش سفردایی جونافرین دایی چه شیرجه ای.هلیا جونهلیا و دایی حبیب و سبا و ساریناباباییبابایی اینجا مامان رو انداخت تو اب.بابایی ودایی صادق و و مهدی و ابراهیمدریاتوطئه اقایانهلیا و اتیشکنار دریا و اتیش و

هلیای برنزه.

واقعا چه لذتی داره.چایی هیزمیمهدیبه به که چقدر میچسبه.بابایی و داییبفرمایین هندونه.

بله این هم از سفرمون که این عکسا گوشه ای از خاطرات سفر رو به تصویر کشید.خیلی خیلی خوش گذشت و عالی بود.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان امیر علی
3 تیر 91 23:43
آخه یادش بخیر چقدر خوش گذشت کاش وقتش بیشتر بود شنا توی دریا همیشه حال میده



بله زندایی جون خیلی خیلی خوش گذشت البته باز هم میریم.
بابا مجید
4 تیر 91 0:48
آره عزیزم ما امسال بخاطر کار زیاد من نتونستیم بریم و اینبار هم زود مجبور شدیم برگردیم و وقتی برگشتیم خبر بستری شدن می می رو شنیدیم و خدا رو شکر که خطر از بغل گوشمون گذشت.می می دوست داریم.


زود برگشتیم اما خاطره به یاد ماندنی برامون رقم خورد دوباره میریم.البته خدا رو شکر که خطر رفع شده و می می به سلامتی برگشته خونه.
گل سرخ
5 تیر 91 13:55
سلام .
خدا براتون نگهش داره . خوشحال می شم به وب ایلیا و آیلین هم که جزو لینک هام هست سری بزنید و اگه موافقید هلیا جونم توی وب بچه ها لینک کنم منتظریم


حتما عزیزم.
مامان زهرا
6 تیر 91 11:05
سلام
خوشحالم که به همه خوش گذشته
امیدورام همیشه به سفر و دریا و آب بازی و.....

به ما هم سر بزنید


سلام ممنون که یادی از ما میکنین.مطمئنا وقتی تو مسافرت همسفرها خوب و مهربون باشن بدون اینکه هیچ حرف و حدیثی پیش بیاد خیلی خوش میگذره.خیلی
مامان زهرا
7 تیر 91 11:18
سلام
خوشحال میشیم به زهرا جون در مسابقه زیر رای بدید

http://sheklak_mohammad.niniweblog.com/post931.php

مرسی


حتما عزیزم.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هلیا می باشد