اولین مسافرت سال 91
عزیز دل من هلیا جون امسال ما عید نرفتیم مسافرت بر خلاف پارسال
که تو عید 2بار رفتیم شمال و تا اخر تابستون 6 یا 7 بار رفتیم شمال
امسال تازه اولین مسافرتمون رو رفتیم.
قرار گذاشتیم که ساعت 4 صبح جمعه راه بیافتیم و قرار بود که همگی
اول جاده چالوس به همدیگه برسیم و از اونجا راه بیافتیم.بله عزیز دلم
تو تا وسطهای راه بیدار بودی و کلی ذوق میکردی اما دیگه کم کم
خوابیدی و تو بغل خاله خوابت برد.تا رسیدیم به جنگل فین.کلی شلوغ
بود همه با ماشین اومده بودن و چادر زده بودن.با سرو صداهای ما کم
کم از خواب بیدار شدن ما هم صبحانه مختصری خوردیم با چای و
دوباره راه افتادیم.مسافران کیا بودن؟من و تو و بابا مجید و مامان
ننی و خاله سهیلا و روژین که رفته بود خونه دایی حبیب اینا تا با اونها
بیاد اخه دایی اینا میخواستن ساعت 9 یا 10 صبح راه بیافتن.بله جیگر
مامان داشتم از همسفرهامون اسم میبردم ابراهیم خاله اذر و دایی
صادق و ندا جون و امیرعلی و مهدی جون و نازنین جون.رسیدیم
عباس اباد متل قو.خاله و زندایی و ننی و نازنین سریع یه املت
خوشمزه درست کردن و به فاصله اینکه درست بشه بابا مجید خوابید
تا خستگیه رانندگی از تنش بیرون بره.اخ که چقدر چسبید نه بابایی؟بابایی صبحانه اماده شده بیدار شو.بابا مجید هنوز که خوابی بیدار شو.بابایی اگه بیدار نشی من و امیر علی همشو میخوریما.خلاصه تا صبحانه خوردیم بدو بدو رفتیم تو اب و انگار نه انگار که اصلا شب رونخوابیده بودیم.امیرعلی ماسه بازی رو ولش کن بیا تو اب کیف کنیم.چون خودت رفتی تو اب دوست داشتی همه بیان.بالاخره اومدی تو اب امیرعلی جون.سلام دریابابایی شما هم بیا دیگه.واقعا دریا کیف میده اون هم با ساحل اختصاصی خلوت و همسفران خوش سفرافرین دایی چه شیرجه ای.بابایی اینجا مامان رو انداخت تو اب.توطئه اقایانکنار دریا و اتیش و
هلیای برنزه.
واقعا چه لذتی داره.به به که چقدر میچسبه.بفرمایین هندونه.
بله این هم از سفرمون که این عکسا گوشه ای از خاطرات سفر رو به تصویر کشید.خیلی خیلی خوش گذشت و عالی بود.