شنبه
صبح که بیدار شدیم بابایی نون اورد تا صبحانه بخوریم.خاله سهیلا هم زنگ زد و گفت که شام بیایین خونمون.من هم خونه رو تمیز کردم و تو رو بردم حموم و اوردم و لباس پوشیدی اماده بودی.من هم اماده شدم و رفتیم.هوا خیلی سرد بود.رسیدیم خونه خاله.ننی ودایی صادق و زندایی و امیرعلی و شیرین خانم هم اونجا بودند وعمو مهرداد هم اومد و 2تا توله سگ خوشگل هم با خودش اورده بود و تو با روژین با اونا چیکار کردین.شام خوردیمو دایی اینا با شیرین خانم رفتن.شما هم با توله ها بازی کردید و خوابیدیم. خوبه حالا2تا بودن و گرنه تو با روژین چیکار میکردین.چون امیرعلی اصلا از توله سگا خوشش نیومده بود و با من بازی میکرد. دایی هم خیل...
نویسنده :
مامان لیلا
23:47